Modireat 91
به وبلاگ بچه هاي مديريت خوش آمدید


چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند؛خورده شدند
آنها که لال مانده اند ؛ می شکنند
دندانساز راست می گفت:
پسته لال ؛ سکوت دندان شکن است !

من تعجب می کنم
چطور روز روشن
دو هیدروژن
با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند
و آب از آب تکان نمی خورد!

بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر ، مهر مادر ، جانشین ندارد
شیر مادر نخورده ، مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه میگفت:
گوساله ، بتمرگ!

با اجازه محیط زیست
دریا، دریا دکل می‌کاریم
ماهی‌ها به جهنم!
کندوها پر از قیر شده‌اند
زنبورهای کارگر به عسلویه رفته‌اند
تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند
چه سعادتی!
داریوش به پارس می‌نازید
ما به پارس جنوبی!


رخش ، گاری کشی می کند
رستم ، کنار پیاده رو سیگار می فروشد
سهراب ، ته جوب به خود پیچید
گردآفرید ، از خانه زده بیرون
مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند
ابوالقاسم برای شبکه سه ، سریال جنگی می سازد
وای ...
موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!!

صفر را بستند
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم!

5 دی 1391برچسب:, :: 19:49 :: نويسنده :

تو را می خواهم و دانم که هرگز 

 به کام دل در آغوشت نگیرم

تویی آن آسمان صاف و روشن

من این کنج قفس مرغی اسیرم

ز پشت میله های سرد تیره

نگاه حسرتم حیران به رویت

در این فکرم که دستی پیش اید

و من ناگه گشایم پر به سویت

در این فکرم که در یک لحظه غفلت 

 از این زندان خاموش پر بگیرم

به چشم مرد زندانبان بخندم

کنارت زندگی از سر بگیرم

در این فکرم من و دانم که هرگز

مرا یارای رفتن زین قفس نیست

اگر هم مرد زندانبان بخواهد 

 دگر از بهر پروازم نفس نیست

ز پشت میله ها هر صبح روشن 

 نگاه کودکی خندد به رویم

چو من سر می کنم آواز شادی

 لبش با بوسه می آید به سویم

 اگر ای آسمان خواهم که یک روز

 از این زندان خامش پر بگیرم 

 به چشم کودک گریان چه گویم

ز من بگذر که من مرغی اسیرم

من آن شمعم که با سوز دل خویش 

 فروزان می کنم ویرانه ای را

اگر خواهم که خاموشی گزینم

پریشان می کنم کاشانه ای را 

(فروغ فرخزاد)
 

 

5 دی 1391برچسب:, :: 19:46 :: نويسنده :

دیشب بابام بهم میگفت پسر گلم زن نگیری

تو مثل من این افساررو هرگز به گردن نگیری

زن، اوّلش بهت میگه هیچی من از تو نمیخوام

طلا و پول و لباس و مانتو و پالتو نمیخوام

پول چی چیه ماشین چیه خونه و ویلا کدومه؟

یه آلونک هرجا باشه ، پایین و بالا کدومه؟

فرقی نداره لب خط با شمرون و نیاورون

لباسو از تاناکورا بخر برام ، نخر گرون

امّا همینکه بله رو گفت و خرش زپل گذشت

بیچاره میشی پسرم هفتت میشه گرو هشت

اون وقته که رو پشت تو پالون هفت رنگ میذاره

برای تازوندن تو موزیک و آهنگ میذاره

امروز ازت ماشین میخواد فردا ازت ویلا میخواد

دیزی دیگه دوست نداره شینیتسل وپیتزا میخواد

یه روز میخواد اوتو کنه یه روز میخواد ای تو کنه

صورتشو ساکشن کنه ابرو هاشو تتو کنه

پسر جونم فدات بشم ، نکنه یه وقت زن بگیری ؟!

طوق اسیری رو بابا ، نکنه به گردن بگیری !!!!!!!!

شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 18:3 :: نويسنده : مدير ها

 

چهل نکته ی آموزنده...

- اگر اول به فکر آخر نباشی ، آخر به فکر اول می افتی .

2- لذتی که در فراق هست در وصال نیست ، چون در فراق شوق وصال هست و در وصا ل بیم فراق.

3- آغاز کسی باش که پایان تو باشد .

4- پرستویی که به فکر مهاجرت است، از ویرانی آشیانه نمی هراسد .

5- کمی سبک سری لازم است تا از زندگی لذت ببری و کمی شعـــور، تا مشکلی برایت پیش نیاید .

6- دوست واقعی كسی است كه اگر ساعت ها در كنار او ساكت بنشینی و صحبتی بین تان ردوبدل

نشود. بعد از خداحافظی احساس كنی ،كه ساعت ها با او درد  دل كرده ای. 

7- چون می گذرد غمی نیست .

8- انسان باید سعی کند در زندگی چیزهایی را که دوست دارد ، به دست آورد ، و گرنه مجبور می شود چیزهایی را که به دست آورده ، دوست بدارد .

9- فرصت ها در سختی ها به وجود می آیند .بدون جاذبه، پرواز معنی ندارد .

10- کاش می شد سرنوشت را از سرِِ نوشت .

11- برای تمام دردها دو علاج وجود دارد، گذر زمان وسكوت .

12- اگر شیر درنده ای در برابرت باشد ،بهتر است از این كه سگ خائنی پشت سرت باشد .

13- همیشه از سکوت ،چگونه فریاد زدن را بیاموز .

14- مورد اعتماد بودن ،بهتر از دوست داشتنی بودن است .

15- با یک چوب کبریت می شود هزاران درخت را سوزاند و از یک درخت هزاران چوب کبریت به وجود می آید .

16- محبت را از درخت بیآموز ، زیرا که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد.

17- هر چیزی که تو را نکشد، مطمئناً قوی ترت می کند.

18- این جهان پر از صدای پای مردمی است كه همان طور كه تو را می بوسند، طناب دار تو را می بافند.

19- آن که می گرید، یک درد دارد و آن که می خندد، هزار و یک درد .

20- گذشت زندگی یک چیز را بارها ثابت می کند و آن این است که گاهی احمق ها درست می گویند.

21- هر انسان بیشتر از آن که از دشمنان خود ضربه ببیند ،از دوستان نادان خود می بیند.

22- چرا همیشه به دنبال این هستیم که بدانیم چرا گل ،خار دارد؟ بیایید گاهی به دنبال آن باشیم ،که بدانیم چرا خار ،گل دارد.

23- خدایا! چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت .(دکترشریعتی)

24- جامعه مثل آب نمک است. شنا کردن در آن بد نیست، اما بلعیدنش وحشتناک است .

25- دو تراژدی دردناک در زندگی وجود دارد : یکی این که در عشقت ناکام شوی و دیگر این که به وصال عشقت برسی .

26- چه فکر کنی می توانی و چه فکر کنی نمی توانی ، درست فکر می کنی .

27- اگر مردم را به حال خود گذاشتی ،تو را به حال خود خواهند گذاشت .

28- در نمك باید چیز غیب و مقدسی وجود داشته باشد، چیزی كه هم در اشك و هم در دریاست .

29- من هرگز نمی نالم...قرن ها نالیدن بس است...می خواهم فریاد بزنم...!اگر نتوانستم سكوت می كنم .

30- بادها می وزند، عده ای در مقابل آن دیوار می سازند و تعدادی آسیاب به پا می كنند.

31- پریدن كار دل است و قدم زندن كار عقل، اگر لذت جهان می خواهی با دل همسفر شو و اگر مقصد می خواهی آهسته رو .

32- زندگی همانند هنر نقاشی كردن است ،با مداد مشكی، ولی بدون پاك كن .

33- زندگی درس حساب است، خوبی ها را جمع، بدی ها را كم ، خوشی‌ها را ضرب و شادی ها را تقسیم كنیم .

34- زندگی نكن برای مردن، بمیر برای زندگی كردن .

35- زندگی تفریح است میان تولد و مرگ.

36- خشم با دیوانگی آغاز می شود و با پشیمانی پایان می پذیرد .

37- آزادی تنها ارزش جاودانه تاریخ است .

۳۸- مسیر را به خاطر بسپار ،که مقصد همان مسیر است .
39- با خودت صادق باش و نگران آنچه دیگران درباره ات فكر می كنند ،نباش . تعریفی را كه آن ها از تو دارند، نپذیر ، خود ، خودت را تعریف كن .

40- دنیا از آن کسی است که برای تصاحب آن با خوش خلقی و ثبات قدم گام برمی دارد .

 

یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 16:24 :: نويسنده : مدير ها

     درد و دل يك پدر مهربان كه فرزند دلبندش در دانشگاه واقعا آزاد قبول شده...

 

همان روزی كه فرزندم بشد وارد به دانشگاه//

 برآمد از درون سینه ام از غصّه وغم آه

 
بشد دانشجوی آزاد ومن دربند وبیچاره//

 چرا كه نیك می دانم

 هزینه ساز و سرباره

 
ازاین پس الوداعی بایدم با خنده و شادی//

وباهرچه پس اندازوحقوق و پول وآزادی


شروع گردید دوران ریاضت ، سختی و حرمان//

هرآن چیزی بنا كردم بشد درلحظه ای ویران


زدم چوب حراج بر فرش و تخت و TV رنگی //

همه چیزم بشد قربانی این كار فرهنگی


به خون دل نمودم جور، پول ثبت نام او//

 حدیث و داستان و قصّه بود، موضوع وام او


از آن ترسم كه تا پایان تحصیلات فرزندم// 

و تا گیرد لیسانس خویش این دردانه دلبندم

 
نه سقفی روی سر باشد نه فرشی زیر پای من//

به جای خانه گردد محبس و زندان سرای من

 
شود او فارغ التحصیل و ساقط گردد از من حال//

 شود« جاوید» در او حسرت شغل و زمن هم مال

 

برگرفته شده از وبلاگ دانشجويان مديريت مناطق دانشگاه يزد

 ارسال از مصطفي.س

یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 16:16 :: نويسنده : مدير ها

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ

می کوشم. تلاش میکنم. آینده ای میسازم که گذشته ام جلویش زانو بزند! و به اهدافم میرسم...
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان modireat91 و آدرس modireat91.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان